*** وحید فرخیان ***

صلوات هدیه کنیم به روح زیبایش- - اللهم صل علی محمد و آل محمد

*** وحید فرخیان ***

صلوات هدیه کنیم به روح زیبایش- - اللهم صل علی محمد و آل محمد

سوگ

بیاد وحید عزیز که در تاریخ 30/7/87   بی ریا در خاک آرامید . روحش شاد و یادش 

 گرامی باد. 

 

 

ملول از ناله ی بلبل مباش ای باغبان رفتم  

حلالم کن اگر روزی گلی از باغچه بو کردم 

 

  

 

مرگ قو  

 

شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد   

فریبنده زاد و فریبا بمیرد

شب مرگ تنها نشیند به موجی

رود گوشه ای دور و تنها بمیرد

در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب

که خود در میان غزلها بمیرد

گروهی بر آنند که این مرغ شیدا

کجا عاشقی کرد آنجا بمیرد

شب مرگ از بیم آنجا شتابد

که از مرگ غافل شود تا بمیرد

من این نکته گیرم که باور نکردم

ندیدم که قویی به صحرا بمیرد

چو روزی ز آغوش دریا برآمد

شبی هم در آغوش دریا بمیرد

تو دریای من بودی آغوش باز کن  

که می خواهد این قوی زیبا بمیرد  

 

بشنوید 

  

 

 

 

 

 

 شادی روحش .. صلوات  

 

 *یادگاری یادتون نره *

 

  

عجب صبری خدا دارد

 اگر من جای او بودم

همان یک لحظة اول .. که اول ظلم را می‌دیدم از مخلوق بی‌وجدان ،

جهان را با همه زیبایی و زشتی، به روی یکدگر ، ویرانه می‌کردم

عجب صبری خدا دارد

اگر من جای او بودم ، که در همسایه صدها گرسنه ،

چند بزمی گرم عیش و نوش می‌دیدم ،

نخستین نعرة مستانه را خاموش آن دم  بر لب پیمانه می‌کردم

عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم ، که می‌دیدم یکی عریان و لرزان

دیگری پوشیده از صد جامة رنگین، زمین و آسمان را

واژگون مستانه می‌کردم.

عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم ، نه طاعت می‌پذیرفتم

نه گوش از بهر استغفار این بیدادگرها تیز کرده

پاره پاره در کف زاهد نمایان سجدة صد نامه می‌کردم.

عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم، برای خاطر تنها یکی

مجنون صحراگرد بی‌سامان هزاران لیلی نازآفرین را کو به کو

آواره و دیوانه می‌کردم.

عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم، به عرش کبریایی با همه صبر خدایی

تا که می‌دیدم عزیز نابجایی ناز بر یک ناروا گردیده ، خواری می‌فروشد

گردش این چرخ را وارونه بی‌صبرانه می‌کردم.

عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم ، که می‌دیدم مشوش عارف و عامی

ز برق فتنة این علم عالم‌سوز مردم‌کش ، به جز اندیشة عشق و وفا ،

معدوم هر فکری در این دنیای پرافسانه می‌کردم.

عجب صبری خدا دارد !

چرا من جای او باشم ؟!

همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و تاب تماشای زشتکاریهای این مخلوق را دارد

وگرنه من به جای او چو بودم ، یک نفس کی عادلانه سازشی با جاهل و فرزانه می‌کردم

عجب صبری خدا دارد !
عجب صبری خدا دارد

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 22 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 10:47

خدا رحمتش کند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد